آفرینش

 

وقتی مرا آفریدی دیدم. شکوفه زدم بیرون آمدم. لبخند زدم. گریه کردم. دلم تپید. گرسنه شدم. تشنه شدم و دیدم چقدر مرا به خودت وابسته آفریده ای! حالا من بسته توام. دل به تو بسته ام. تو نباشی، مرا واگذاری من چه می کنم؟

مگر نه این است که می میرم. گم می شوم...گریه ام می گیرد ها. نگذار بی تو زندگی کنم. طاقت همه چی را دارم. اما بی تو بودن را دیگر نمی توانم. دوستت دارم عزیزم!